قصور عقل
دكتر عبدالکریم بکار رابطة علماء أهل السنةبسم الله الرحمن الرحیم
قصور عقل
نویسنده: دکتور عبدالکریم بکار
از اصلی ترین عواملی که در طول تاریخ باعث نابودی مردمان شده، کوچک شمردن مسایل بزرگ و توجه بیش از حد به مسایل پیش پا افتاده بوده است.
از جمله عقل بشری در زمره مواردی است که تمدن جدید در تعامل با آن اشتباهات مهلکی را مرتکب شده است، به گونه ای که جهان غرب پس از نا امید شدن از اصلاح مسیحیت، با بهره جستن از عقل، خیمه ای را بر پا کرد که -به ظن خودش- همه نیاز های روحی و مادی بشر را تامین کند.
امروزه نیز سیکولارها در بلاد اسلامی در آرزوی پیاده کردن عین برنامه بر علیه اسلام هستند، به گونه ای که از انجام هیچ گونه حمله ای بر ضد دین و افراد متدین دریغ نمی ورزند و همواره در تلاش اند که مرجعیت وحی را با استفاده از طرق مختلف زیر سوال برده و در نهایت نابودش کنند.
در این مقاله سعی خواهد شد مسئله قصور عقل طی چند نکته به بحث گرفته شود:
1: عقل بشر کاملا محدود بوده و بنا براین محدودیت فقط میتواند محیطی را برای رشد دلالات، معانی و مفاهیم فراهم کند، همچنان که قادر است معلوماتی که از طریق حواس برایش فرستاده میشود را بررسی کند و از این طریق راه خود برای رسیدن به برخی از مسایل مجهول را هموار نماید.
اما عقل بشری از وارد شدن و تعمق در مسائلی که معلومات کافی در باره آنها برایش فراهم نشده کاملا ناتوان و درمانده است، بطور مثال عقل هرگز نمی تواند هدف خلقت انسان را مشخص کند و به این سوال پاسخ دهد که چرا ما اینجا هستیم؟.
همچنان عقل بشری عاجز از وضع قوانینی است که مصالح همه مردم را به صورت عادلانه تامین کند، بدون اینکه به کسی ظلم روا داشته شود.
با این اوصاف با قاطعیت میتوان گفت: عقل بشری ساختاریست که فریب دادنش بسیار آسان است، زمانی که اطلاعات غلط دریافت کند به سادگی دچار اشتباه می شود، چرا که توانایی عقل محدود است به شناخت وسائل، اشکال، روش ها و سایر موارد محدود، ولی زمانی که پای حقیقت ذاتی خودش در میان باشد ناگزیر سر سلیم فرود خواهد آورد.
عقل بشری به همان اندازه ای که در تعامل با کمیت مهارت دارد به همان اندازه در تعامل با ماهیت و یا آنچه که صفات نامیده می شود، ناتوان است.
نادیده گرفتن همه این موارد که ثابت کننده کاستی در عملکرد عقل بشری است، باعث بروز اشتباهات فاحشی میشود که مستقیما بر سرنوشت و مسیر انسان ها تاثیر میگذارد.
2: عقل بشری ساختاری کامل، متمایز و بی طرف نبوده و محیطش جدا از زمینه های شناختی و مشکلات و قضایایی که در پی علاج و بررسی آنها است، نمی باشد؛ بلکه ساختار عقل مرتبط به مجموعه ای از امکانات، مفاهیم و بدیهیاتی است که با داده های شناختی و مشکلات وجودی مختلف در آمیخته و مختلط بوده و در عین زمان با این پدیده ها رابطه اثرگذاری و اثر پذیری برقرار میکند.
بطور مثال هر یک از ما زمانی که صحبت میکنیم ضمن اینکه روی طرف مقابل تاثیر میگذاریم از وی تاثیر نیز می پذیریم و همچنین حین آموزش دادن خود نیز می آموزیم.
عقل بشری به صورت ناخودآگاه از معلومات و مشکلاتی که سعی در تصحیح و حل آن دارد متاثر می شود و این امر از عمده ترین عوامل تزلزل عقل وعقب نشینی آن از بسیاری از مقولات و ایده هایش محسوب می گردد.
به همین دلیل هیچ ضمانتی برای استقامت یک مفکر در یک خط فکری وجود ندارد، هرچند که در این خط فکری به درجات بالا رسیده باشد و بر تمامی مفاهیم و مفردات این فکر مسلط باشد.
بطور مثال "هوسرل" پس از اینکه در علم پدیدار شناسی هزاران صفحه برای شناخت ساختارهای "ماهیت محض" اشیاء نوشت، به یک بارگی دچار تحول شد و با تاسیس کردن منهجی جدید، تفکر اروپایی که عبارت از حذف معنویات و اکتفا به منهج فکری و علمی محض است را زیر سوال برد و در یکی از کنفرانس هایش در سال 1935 م خطاب به جهان غرب گفت: آیا واقعا عقل کنار زده شده و نقش خود در چرخه حیات بشر را از دست داده است و یا برخلاف این، چهره حقیقی، فرصت طلب، مکار و منفعت جوی آن تازه برملا شده است.
این به آن معنی است که سپردن تمامی امور زندگی به عقل و منحصر کردن همه چیز به آن، مخاطر بزرگی را در پی دارد، و از همین رو چاره ای نیست جز بازگردان عقل به وظیفه اصلی اش در چرخه حیات، و حرکت کردن به سمت حقایق و مسلماتی که ایمان به وحی با خود به ارمغان می آورد و همچنین اتکا کردن به اصول و مبادئی که وحی آنها را به بشریت معرفی کرده و دنبال کردن خطوط و گامهایی که برای ارشاد انسان و تنظیم روابطش ترسیم نموده است.
3: کسی منکر این نیست که عقل بشری برای حل مشکلات انسان ها راه حل های زیادی سنجیده و در فراهم کردن امکانات و اسباب آسودگی آنها نقش بسزایی ایفا کرده است، ما نیز به همین دلیل از عقل تقدیر میکنیم.
عقل با وجود دستاوردهای مثبتی که دارد، نابسمانی های زیادی مثل آلوده کردن محیط زیست، خطر سلاح های اتمی و کشتار جمعی، سیطره ماشین آلات بر زندگی انسان ها، امراض جدید و... را نیز ایجاد کرده که خود از پیدا کردن راه حلی برای رفع این مشکلات عاجز مانده است، چرا که عقل دائما به دنبال کشف خلاء موجود بین مشکلات و حل آنها در حرکت است، و این به آن خاطر است که محصولات و دستاوردهای عقلانی در بسیاری از موارد دچار غموض و پیچیدگی هایی می شوند که عقل در کنترل کردن و شکستن رمز آنها کاملا ناتوان است.
مثلا عقل چگونه می تواند به کمک شخصی بیاید که به نشستن جلو تلویزیون معتاد شده و کاملا تسلیم خواهشات و تمایالات خود گردیده و وظایف خود را فراموش کرده است؟.
این بدان معنی است که اعتماد کردن به عقل برای اصلاح مسیر بشریت بدون در نظر گرفتن ارزشها و مبادئی که وحی با خود به همراه آورده است، مساوی است به نابود کردن صواب و خشکاندن امید و پذیرش شکست.
4: افرادی که بیشترین تعامل و استفاده از عقل هایشان را دارند فیلسوف ها هستند، به گونه ای که ساختن مفاهیم توسط عقل مهمترین وظیفه شان محسوب می گردد، ولی با این وجود تمامی فیسلوف ها اعتراف میکنند که نمی توانند کسی را به درجه یقین برسانند و یا اینکه اصل مشکل در قضیه ای از قضایا را مشخص کنند و یا اینکه راهکار مشخصی برای حل این مشکل معرفی کنند، چرا که این امر کاملا یک فعالیت فکری است که مطرح کردن سوالات و اشکالات در آن هرگز متوقف نمی شود، درست مانند سریالی که هیچ پایانی ندارد، حرکت در این طرز فکر دائمی بوده و صاحبش را همیشه از یک اشکال به اشکال عمیق تر و پیچیده تر از ما قبل خود داخل می کند.
در اینجا قصد سرزنش کردن و اهانت به فلسفه را ندارم ولی می خواهم بگویم: مردم به یقین و چارچوب مشخصی نیاز دارند، هر چند که این چارچوب وسیع باشد، ولی در نهایت وجود دارد و واضح است.
این چارچوب حدی را برای بسیاری از پرسش های عقلانی مشخص میکند و به مثابه راهنمایی است به سمت مسیری که ممکن است برای پاسخ دادن به این سوالات طی شود.
این چارچوب دست یافتنی نیست مگر در دینی که خداوند جل وعلا تمامی خیر و خوبی های موجود در ادیان سابقه را به یک جایی در آن جمع کرده است.
5: عقل بشری از پیش بینی دقیق حوادثی که قرار است در آینده اتفاق بیافتد کاملا ناتوان است، به طور نمونه برخی از مفکرین اروپایی تلاش کردند تا وقایعی که قرار است در آینده اتفاق بیفتد را با استفاده از چشم اندازی جامع در جهان هستی که شامل ساختارها، عناصر و قوانین آن می شود، پیش بینی کنند.
این تلاش براساس قاعده: "اگر میخواهی بدانی در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد به حوادثی که در گذشته اتفاق افتاده است نگاه کن" استوار است.
در حقیقت اما جز پرودگار عالمیان کس دیگری غیب را نمیداند، و عقل بشری تنها توانایی حدث زدن در باره برخی از حوادث کوچکی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد را دارد.
اما پیش بینی نمودن وقایع بزرگ در زمان های دور، توقعی است بیجا و بیهوده از عقل، و این بدان خاطر است که عقل بشری از شناخت تمامی تغییراتی که در آینده رخ خواهد داد ناتوان بوده و همچنین از شناخت عوامل موثر بر این تغییرات و تحولات عاجز و ناتوان است.
انسان هرقدر که بکوشد با بررسی و مطالعه تاریخ، قوانین حاکم بر جهان هستی را کشف کند راه به جایی نخواهد برد، چرا که شناختش از اسباب و عوامل حقیقی ای که باعث بروز حوادث عظیم تاریخی شده اند، شناختی ناقص است.
زمانی که تلاش کنیم عوامل و اسباب حوادث بزرگ تاریخی را مشخص و حصر کنیم، با مشکل دیگری روبرو خواهیم شد و آن عبارت است از عدم توانایی برای تعین وزن هر یک از اسباب و حجم تاثیرش بر حوادث، اما زمانی که به تامل در سنت های الهی در این جهان بپردازیم البته به همان نحوی که در نصوص قرآن کریم و سنت نبوی صلی الله علیه وسلم ذکر شده است، دایره اشتباهات مان تنگ تر میشود و درجه یقین مان بالا تر میرود.
6: عقل بشری در حقیقت هیچ گونه تجهیزاتی در اختیار ندارد که مانع آن از تولید و قبول خرافات شود.
مبالغه نخواهد بود اگر بگویم بنیاد اساسی عقلهای بسیاری از مردمان ساختاری خرافی است، گویی که خرافات در نزدشان اصل است، به گونه ای که گاها به دلیل نقص در فهم و دانش و یا در حالات استثنائی و دشوار، این بنیاد خرافی خود به خود شناور شده و نمایان میگردد.
اگر بپرسیم که قابلیت سقوط عقل بشری در باتلاق خرافات از کجا میاید؟ خواهیم دید که ما در مقابل حالتی قرار داریم که خالی از غموض و پوشیدگی نیست، اما میتوان گفت که ریشه این امر برمیگردد به دو مسئله اساسی:
اول: عدم آگاهی ما نسبت به حوادثی که اتفاق می افتد، مثلا اگر بگویم در روی زمین در هر دقیقه صد میلیون حادثه رخ میدهد، هر یک از ما مطمئنا نمیتواند بیش از 5 یا 10 حادثه را ببیند و سایر حوادث دور از نظرمان اتفاق خواهد افتاد، ضمن اینکه دانش مان نسبت به گذشته نیز به همین شکل واقعا محدود است.
بسیاری از مردم قائل به وجود دنیاهای دیگری بغیر از دنیا ما هستند که حواس ما قادر به درک کردن آنها نیست، بطور مثال زمانی که در مورد برخی اتفاقات غیرعادی و غیر مالوف صحبت کنیم بسیار پیش میاید که عقل هایمان میپذیرد که این پیش آمد متعلق به دنیای دیگری است که انسان قادر به درک آن نیست، در حالی که اغلبا این اتفاقات چیزی جز خیال پردازی و یا دروغی محض نیستند.
دوم: عقل سخنانی را که میشنود اگر در دایره معقول باشند میپذیرد و اگر این سخنان خارج از دایره مذکور قرار گیرند ردشان خواهد کرد.
بگونه مثال اگر گفته شود در فلان کشور شخصی وجود دارد که 10 تن بار برپشتش حمل میکند مطمئنا این سخن را نمیپذیریم و آنرا در زمره خرافات میشماریم، چرا که به نسبت ما در دایره اخبار غیرمعقول قرار دارد، ولی مشکل اینجاست که ترسیم کننده دایره معقول و غیر معقول در اغلب موارد عقل نیست، بلکه دانش و تجربه است که این دایره را ترسیم میکند.
مثلا اگر شخصی بگوید به من هزار دالر بده تا با آن تجارت کنم و در آخر سال صدهزار دالر فایده خواهی کرد، در اینجا پذیرفتن و یا عدم پذیرش این سخن به عقل ارتباط ندارد بلکه مرجعی که تعین کننده است، خبره و آشنایی با تجارت و اوضاع بازار در این سال است، پس اگر با کسی که در تجارت دارای تجربه است مشورت کنی برایت خواهد گفت این سخن را باور نکن چرا که ماهرترین تاجران نیز در اوضاع کنونی نمیتوانند سرمایه خود را در ظرف یک سال، دو و یا سه برابر کنند چه برسد به اینکه سرمایه ات صد برابر افزایش یابد.
اما ممکن است شخص دیگری که دارای تجربه کافی در تجارت نبوده و یا هم شناختش از اوضاع بازار متفاوت از شخص قبلی باشد برایت بگوید این امر کاملا منطقی و معقول است چرا که سرمایه فلان شرکت در فلان سال بیش از صد برابر افزایش یافته بود و هیچ مانعی وجود ندارد که این اتفاق حالا برای تو بیفتد، اینگونه است که افزایش صد فیصدی سرمایه در یک سال، به اساس تجربه یک شخص امری کاملا منطقی و معقول به نظر میرسد و به اساس خبره فردی دیگر چیزی جز خرافات و فریب نیست.
به هیمن منوال مردم در برابر بسیاری از وقایع و احداث به دو گروه تقسیم میشوند، یک گروه میگویند این کار معقول و منطقی است و گروه دیگر میگویند این کار غیر معقول است.
اینگونه است که عقل بیچاره دو مرتبه مورد ظلم و ستم قرار گرفته است، یک مرتبه توسط اهل خرافات و شعبده بازان -همان هایی که نقش عقل را کاملا منکر شده اند- و بار دیگر توسط کسانی از نعمت هدایت در پروتو نور وحی محروم شده و عقل را اله خود قرار داده اند و از عقل چیزهایی را طلب میکنند که دخالت در آن اصلا جزء وظایفش محسوب نمی شود.